رمان بلندیهای بادگیر (Wuthering Heights)، یکی از عجیبترین و شورانگیزترین آثار ادبیات انگلیس است. ویژگی متمایز کنندهی این رمان، قدرت و تازگی، لحن شاعرانه و دراماتیک بیان آن، عدم توضیح از نویسنده و ساختار غیر معمول آن است که سبب گردیده مورد توجه مخاطبان قرار گیرد و با گذشت زمان به یکی از رمانهای محبوب دنیا بدل شود.
بلندیهای بادگیر اولین و آخرین رمان امیلی برونته (Emily Bronte) است که هر چند در زمان انتشارش استقبال چندانی از آن به عمل نیامد، اما بعدها ظرافت، زیباییها و توصیفات فوقالعادهی این اثر توجه همگان را به خود جلب کرد و به مرور زمان این کتاب را در زمرهی یکی از شاهکارهای بینظیر ادبیات کلاسیک جای داد.
داستان این کتاب از آنجایی آغاز میشود که آقای لاکوود عمارت تراشکراس گرینج را اجاره میکند تا یک سالی را به دور از هیاهوی شهری سپری کند. اما موقعی که برای ملاقات صاحبخانهاش، آقای هیثکلیف، به عمارت واترینگ هایتز میرود، زندگی این مرد مرموز و عبوس و دیگر اهالی کجخلق آن خانه برایش جذاب میشود و در پی حوادثی که آنجا برایش اتفاق میافتد، بعد از بازگشت به خانه از خدمتکار خود، نلی دین، تقاضا میکند سرگذشت هیثکلیف و دیگر افراد ساکن در واترینگ هایتز را برایش شرح دهد. در طول داستان رفتهرفته متوجه میشویم که هیثکلیف از عشق لایتناهی و نافرجام خود به کاترین و همچنین بهخاطر کینهای که از دیگر شخصیتهای داستان به دل گرفته، به چه موجود سنگدل و بیرحمی تبدیل میشود، بهگونهای که تمام فکر و ذکرش در یک کلمه، یعنی انتقام خلاصه میشود.