بخشی از کتاب
...در طی سه هفته تنهایی در سپتامبر 1913 هر روز در کلیسا جلوی مجسمه می ایستادم و نگاه می کردم، اندازه می گرفتم، طرح می زدم و به این ترتیب بود که به تعبیری از آن نائل آمدم که تا مدت ها شهامت بیان آن را در خودم نمی یافتم مگر به شکل ناشناس...
در میان تفاسیر متعددی که دربارهء تندیس حضرت موسی (ساختهء میکل آنژ) نوشته شده است، تفسیر فروید از همه مشهورتر است. وی بیش از ده توصیف از این مجسمه را بررسی کرده و تعبیر شخصی و نوین خود را بدین گونه عرضه می کند:
حضرت موسی در این تندیس، در حال فرود بر سکوی سنگی و مهار خشم خود است، نه برخاستن. به استناد نتایج پژوهش های معاصر آراس (منتقد هنر) و برومبرژه (انسان شناس) به ترتیب در مورد معانی و ارزش های نشانه شناختی «انگشت سبابه» در آثار هنری دورهء رنسانس و تحلیل انسان شناسانهء موی انسان به ویژه «ریش» در جوامع مختلف، که هر دو در پیکرهء حضرت موسی دیده می شوند، پاره ای از جزئیات این تندیس را می توان به منزلهء نمادهایی از «قدرت» تبیین کرد.
از سوی دیگر، نمایش حضرت موسی به شکل «ذو القرنین» و نیز به ویژه مجسمه های ایستادهء راحیل و لیا در دو سوی تندیس چندان مورد توجه منتقدان و مفسران قرار نگرفته یا حتی نادیده گرفته شده اند، درحالی که به نظر می رسد که هم نمود «ذو القرنین» و هم کلیت فضای اثر، در برگیرندهء هر سه مجسمه را باید به طور همزمان مدنظر قرار داد.
فروید در کتاب «موسای میکل آنژ» کوشیده است نشان دهد که شاید موضوع اصلی این اثر، آن گونه که هنرمند ایتالیایی قرن شانزدهم مجسم کرده است، تجلی دو وجه از «قدرت» باشد: تفاوت «قدرت» الهی و روحانی (ذو القرنین، لوح ها، وحی، نیایش راحیل،...) در برابر «قوت و قدرت زمینی» (نیروی تن و بازوان، ریش ستبر، نگاه لیا بر زمین،...)