ماری-لور همراه با پدرش در پاریس زندگی میکند؛ در نزدیکی موزه تاریخ طبیعی که پدرش در آنجا به عنوان استاد کلیدساز، مسئول هزاران قفل موجود در موزه است.
ماری در شش سالگی بیناییاش را از دست میدهد و پدرش ماکت بینقصی از محلهشان میسازد تا او، با لمس ماکت، آن را به خاطر بسپارد و بتواند خودش مسیر خانه را پیدا کند. هنگامی که پاریس به اشغال ارتش نازی درمی آید، پدر و دختر به استحکامات شهر سنت- مالو میگریزند. آنان با خودشان قطعهای را حمل میکنند که ممکن است با ارزشترین و خطرناکترین جواهر موزه باشد. در شهری معدنی در آلمان، پسری یتیم به نام ورنر همراه با خواهر کوچک ترش رشد میکند و مسحور رادیوی خرابی میشود که پیدا کرده است. استعداد او در ساخت و تعمیر این ابزار حیاتی جدید، برای او جایگاهی در آکادمی وحشیانه جوانان هیتلر به ارمغان میآورد، و سپس ماموریت ویژهای برای ردیابی نیروهای مقاومت به او محول میشود. این ماموریت او را به سنت- مالو هدایت میکند، جایی که داستان او و ماری تلاقی پیدا میکند.
کتابی که نگارش آن ده سال به طول انجامیده است، نوری که نمیتوانیم ببینیم، رمانی شکومند و بیاندازه احساس برانگیز، اثر نویسندهای است که جملاتش در به هیجان آوردن خواننده، هیچگاه قصور نمیکنند. (لس آنجلس تایمز)
آنتونی دوئر، نویسنده مجموعه داستانهای دیوار خاطره و کلکسیونر صدف، رمان درباره گریس، و کتاب خاطرات چهار فصل در رم است. او جوایز فراوانی به دست آورده، از جمله چهار جایزه او. هنری، سه جایزه پوشکارت، جایزه رم، و جایزه داستان. دوئر که کودکیاش را در کلیولند گذرانیده است، همراه با همسر و دو پسرش در بویزی آیداهو زندگی میکند.