پشتیبانی : info@ariabookmarket.com
پیگیری سفارش : 02833333287
  • "" را در نام کتاب جستجو کن
  • "" را در ناشر جستجو کن
  • "" را در مولف جستجو کن
  • "" را در مترجم جستجو کن

سرویس ارسال اکسپرس

همه چیز همه چیز (شمیز،رقعی،نون)

همه چیز همه چیز (شمیز،رقعی،نون)

شابک :
9786008740131
ناشر :
مولف :
مترجم :
قطع :
رقعی
نوع جلد :
شمیز
تعداد كل صفحات :
288
1,890,000 ریال

درباره کتاب

نیکولا یون در کتاب همه چیز، همه چیز، اثر پرفروش نیویورک‌تایمز، داستان عاشقانه‌ی تکان‌دهنده‌ای را روایت می‌کند که میان دختری هجده‌ساله مبتلا به بیماری «نقص ایمنی مرکب شدید» و پسری که به‌تازگی به همسایگی دختر آمده رخ می‌دهد. این رمان یکی از آثار تحسین شده، پرافتخار و پرفروش جهانی به شمار می‌رود.
چه می‌شد اگر نمی‌توانستید چیزی را لمس کنید؟ نمی‌توانستید هوای تازه استنشاق کنید و گرمای خورشید را روی پوست‌تان حس کنید؟ و چه می‌شد اگر حتی از لذت بوسه‌محروم بودید؟ کتاب همه‌چیز، همه‌چیز (Everything, Everything)، که از پرفروش‌ترین کتاب‌های وال استریت ژورنال است، ماجرای دختری به نام مدی را روایت می‌کند که به معنای واقعی کلمه، نسبت به همه‌چیز حساسیت دارد، اما در خلال رابطه‌ای عاشقانه، بزرگ‌ترین ریسک زندگی‌اش را انجام می‌دهد و برای نخستین بار، طعم عشق را با پسری تجربه می‌کند که به محله‌ی او نقل مکان کرده و هم‌سن‌وسال خودش است.
نیکولا یون (Nicola Yoon)، با به تصویر کشیدن این بیماری نادر اما مشهور و روایت ماجرای عاشقانه‌ی دو نوجوانی که این بیماری سد راهشان است، احساسات مختلفی را در ما برمی‌انگیزد؛ ما را می‌خنداند و به گریه می‌اندازد و همچنین به تفکر فرو می‌برد.
علاوه‌بر جذابیت‌های ادبی، این کتاب تصویرسازی‌های جذاب و خلاقانه‌ای دارد که باعث اثرگذاری هرچه بیشتر این داستان عاشقانه می‌شود. دیوید یون، همسر نیکولا، تصویرساز این کتاب است و در خلال رمان، روایتی تصویری از آن ارائه می‌دهد.
در سال 2017 فیلمی بر اساس این کتاب و به همین نام به کارگردانی استلا مگی (Stella Meghie) ساخته شده است.

 

بخشی از کتاب

هدیۀ مامانم را باز می‌کنم. یک تلفن است. با یک برنامۀ آب‌و‌هوا بالا می‌آید که هوای هفته را پیش‌بینی می‌کند. (هر روز، صاف و آفتابی).
باید از خانه بیرون بزنم. بیرون می‌روم، اما نمی‌دانم کجا می‌خواهم بروم تا اینکه به آن جا می‌رسم. خوشبختانه، نردبان درست همان جایی است که آلی آن را گذاشته بود. از آن تا پشت‌بامشان بالا می‌روم.
آسمان‌نما هنوز آنجاست و هنوز زیباست. خورشیدها و ماه‌ها و ستاره‌های حلبی از آن آویزان‌اند و می‌چرخند و اشعۀ خورشید را به جهانی بزرگ‌تر منعکس می‌کنند. با یک اشاره به یکی از سیاره‌ها تمام سیستم آهسته به چرخش در‌می‌آید. می‌فهمم آلی چرا این را ساخته. دیدن کل دنیا یک‌جا آرامش‌بخش است (دیدن اجزا و آگاهی از اینکه چطور همگی با هم تناسب دارند.)
آیا واقعاً همه‌اش پنج‌ماه از آخرین باری که این بالا بودم گذشته؟ انگار یک عمر از آن گذشته، چند عمر. و دختری که اینجا بود؟ واقعاً خودم بودم؟ آیا به‌جز شباهت زیاد و یک اسم مشترک چیز مشترکی با آن مدی سابق دارم؟
وقتی کوچک‌تر بودم یکی از کارهای مورد‌علاقه‌ام تجسم انواع خودم در زندگی‌های دیگرم بود. گاهی دختری لپ‌قرمزی اهل کوه و دشت بودم که از گل‌ها تغذیه می‌کرد و تنهایی راه‌پیمایی می‌کرد، در سر‌بالایی‌ها‌، فرسنگ‌ها. یا یک بی‌پروای چترباز موتور‌سوار بودم که ترس به دلش راه نداشت. یا شمشیرزن زره‌پوشی بودم که اژدها را می‌کشت. تجسم آن چیزها خنده‌دار بود چون قبلا می‌دانستم که بودم. حالا هیچ‌چیز نمی‌دانم. نمی‌دانم در دنیای جدیدم باید چه‌کسی باشم.
دارم سعی می‌کنم درست دست روی لحظه‌ای بگذارم که همه‌چیز تغییر کرد. لحظه‌ای که زندگی‌ام را به این مسیر برد. آیا زمانی که پدر و برادرم مردند بود یا قبل از آن؟ آیا آن وقتی بود که در روز مرگشان اول سوار ماشین شدند؟ یا وقتی بود که برادرم به دنیا آمد؟ یا وقتی که مادرم و پدرم با هم آشنا شدند؟ یا زمانی که مامانم به دنیا آمد؟ شاید هیچ‌کدام از آن‌ها نبود.