پدرم زئوس، مرا که زمانی ایزد آپولو بودم، به یک نوجوان میرا تبدیل کرد و برای اینکه دوباره به جایگاهم در کوه المپ برگرداند انتظار دارد پنج پیشگوی باستانی را از دست سه امپراطور شرور رومی آزاد کنم. از شما میپرسم بدون قدرتهای ایزدیام، چهطور باید این کار را انجام دهم. تا اینجا توانستهام دوتا از پیشگوها را آزاد کنم. یک پیشگویی هم درباره «هزارتوی تاریکی» «سرزمین مرگ سوزان» و «سوار اسب سپید تیزپا» دریافت کردهام. حالا من و مگ باید در هزارتویی سفر کنیم که آتش جهنم در بخشهایی از آن زبانه میکشد و امپراطور سوم را بیابیم. اما آیا راهنمای سمدار ما، گرور آندروود، از پس این کار برمیآید؟ آیا کسی از ما میتواند موفق شود؟ روزبهروز ضعیفتر میشوم و من این موضوع را از همسفرانم مخفی کردهام. هرچه بیشتر به شکل آدمیزاد باقی بمانم، امیدم به اینکه بتوانم دوباره به جایگاهم در کوه المپ برگردم، کمتر میشود...