خلاصه کتاب :
بریتا همراه سه رقیبش برای به دست آوردن مقام کارآموزی تاجر روزالین سوار ستارهی دلتورا شده است. او میداند که باید حواسش را جمع کند و از صمیم قلب میخواهد مسابقه را ببرد، البته جول، اسکای و وشتی هم همین را میخواهند و بریتا میداند یکی از آنها دشمنی خطرناک است که برای پیروزشدن از هیچ کاری دریغ نمیکند. بریتا برای دردسر آماده است، اما وقتی سفر طبق برنامه پیش نمیرود و شایعاتی از حضور موجود جادویی شروری در کشتی عزیزش به گوش میخورد، به فکر میافتد که نکند با دشمنی خطرناکتر از رقبایش سروکار داشته باشد. و هیچچیز نمیتواند او را برای مقابله با وحشتی آماده کند که در باتلاقهای خطرآفرین و ممنوعهی دو ماه انتظارش را می کشد.