الکسیا و تاسی توی شهر ساحلی کوچکی زندگی میکنند؛ البته با روکی، هاپوی زبروزرنگِ تاسی! اوه! انگاری بچهها از بعضی چیزها میترسند. تاسی از آمپول و هیولای زیر تخت خیلی میترسد. الکسیا و روکی هم از چیزهای دیگری میترسند. تا اینکه یک شب، سروکلهی کشتی احساسات توی آسمان پیدا میشود! آن هم با یک مرغ دریایی عجیب؛ فلورِستان! فلورستان استاد دنیای احساسات است. بچهها قرار است در مسابقهی احساسات شرکت کنند. تازه، یک گروه هم راه میاندازند: جویندگان جسور! جویندگان جسور با مرغهای دریایی میخواهند در آزمون شرکت کنند و یاد بگیرند چطوری بر ترسشان غلبه کنند. آنها نقشهی ترسپاککنِ معرکهای هم میکشند.