بیستسال بعد از دزدیده شدن یک نوزاد از کالسکهاش، پیرزنی در یک مرکز نگهداری سالمندان به قتل میرسد. این دو جنایت به طریقی به هم مرتبط هستند و شاید یک دختر بد خوب کلید حل این معما و کشف حقیقت باشد. ایدت با دوز و کلک اطرافیانش وارد آن مرکز نگهداری سالمندان شده، ولی حالا در سن هشتادسالگی نقشهای برای فرار از آنجا میکشد. پیشنس هم در مرکز سالمندان کار میکند. گاهی خدمتکار است و گاهی سعی میکند با ایدت این زن دوستداشتنی طرح دوستی بریزد، ولی پیشنس تقریبا در مورد همهچیز به ایدت دروغ گفته است.