سرگذشت محنتبار دو زن و رنج آنها در اوج ناآرامیهای سیاسی افغانستان، مضمون اصلی کتاب هزار خورشید تابان است. این کتاب تصویری از جامعه سنتی و مردسالار افغانستان در اختیار خوانندگان قرار میدهد، بدون اینکه بهشکلی کلیشهای و یکجانبه، روایتی سراسر سیاه از مردان و سراسر سفید از زنان ارائه دهد. چنین کاری در کشوری که «سهم یک زن در کابل، کمتر از یک گربه خانگی است» دشوار مینماید. عنصر دوستی نامتعارف میان دو «هوو» یا بهبیان افغانها، «همباغ»، یکی از درونمایههای اصلی این کتاب است که ساختار آن را شکل داده است.
درونمایه دیگر شکلدهنده این کتاب تاریخ ۳۰سالهای است که بر افغانستان رفته است: سالهای پایانی سلطنت ظاهرشاه و کودتای جمهوری، بهقدرترسیدن کمونیستها، حمله ارتش سرخ شوروی، جنگهای داخلی و حکومت مجاهدین، ظهور طالبان و سرانجام سقوط آنان از قدرت. شاید از همین روی، بخش زیادی از وقایع رمان در کابل روی میدهد که مرکز سیاسی تحولات افغانستان است.
« می دانم که اکنون زنی شوهر دار هستی و یک مادر شده ای و من بعد از آن همه سال و این همه حادثه اکنون جلوی خانه ات سبز شده ام . شاید درست و عادلانه نباشد ، ولی من این همه راه آمده ام برای دیدن تو… وای لیلا ، کاش هیچوقت تو را تنها نمی گذاشتم.»
لیلا با صدای بغض آلود گفت :« کافیه !»
ـ«من باید تلاش بیشتری برای ازدواج با تو می کردم. همان زمان که موقعیت داشتم، باید با تو ازدواج می کردم . آن وقت وضعیت طور دیگری می شد.»
ـ«این چیزها را نگو. خواهش می کنم. خیلی غم انگیز است.»