دوغدو اشکهایش را پاک میکند، میگوید: «شماها کی هستید؟» پشمالوی گندهی صدا نازک به لامپ محکمتر فوت میکند و قبل از اینکه لامپ به پیشانیاش بخورد، میگوید: «پیرزن بفهمد گریه کردهای از غصه سر و ته میشود.» سرش را پایین میآورد و دهانش را باز میکند. دغدو نود و هشت تا دندان تیز و بزرگش را میشمرد و یک بار دیگر از ترس جیغ میکشد. کوچولوی لاغر مردنی میگوید: «این چرا هی جیغ میکشد؟» دوغدو خودش را کنار میکشد و میگوید:« با عزیز و خانم سیلا چه کردید؟» آن وقت گنده و کوچولو دوباره میخندند. پشمالوی گنده میگوید:« خانم سیلا دیگر کیست؟ نکند همان جادوگرهی عجیب و غریب را میگویی؟»