ما دروغگو بودیم

کد شناسه :37998
ما دروغگو بودیم

 

درباره‌‌ی ما دروغ‌گو بودیم

دوست‌اش داشتم. دوست‌اش داشتم، تا جایی که می‌توانستم. اما حق با او بود. خوب و کامل او را نشناختم. هرگز آپارتمانش را نخواهم دید، دست‌پخت مادرش را نخواهم چشید، دوستان مدرسه‌اش را نخواهم دید. من هرگز روتختی تختخوابش یا پوسترهای روی دیوار اتاقش را نخواهم دید. من هرگز غذاخوری‌ای را که در آن صبح‌ها ساندویچ تخم‌مرغ می‌خورد یا گوشه‌ای را که در آن‌جا دوچرخه‌اش را دو قفله می‌کرد نخواهم شناخت. من حتا نمی‌دانم که ساندویچ تخم‌مرغ می‌خرید یا پوستر به دیوار می‌زد. من نمی‌دانم که دوچرخه یا روتختی داشت. من تنها گوشه‌ای را که در آن دوچرخه‌اش را دو قفله می‌کرد تصور می‌کنم، چون من هرگز با او به خانه‌اش نرفتم، هرگز زندگی‌اش را ندیدم، هرگز آن گتی را نشناختم که بیرون از جزیره بچوود بود. اتاقش باید تا الان خالی شده باشد. دو سال می‌شود که مرده است. ما می‌توانستیم باشیم. ما می‌توانستیم باشیم. من تو را از دست دادم، گت، چون مایوسانه، مایوسانه، عاشق بودم.

 

بررسی و نظر خود را بنویسید

1 2 3 4 5

 *

 *

0 نظر