کاش وقتی بیست ساله بودم میدانستم اثری فوقالعاده به قلم تینا سیلیگ است که به شما کمک میکند جایگاه خود را در دنیا پیدا کنید. این کتاب درس بزرگی میدهد و درباره فرصتهای زندگی صحبت میکند؛ فرصتهایی که شاید به نظر ناچیز برسند، اما همانها عامل موفقیت هستند. علاوهبر آن، آموزش این موضوع که راه موفقیت برای همه یکسان نیست و هرکسی میتواند از راه خودش به موفقیت برسد، یکی دیگر از تلاشهای این اثر است.
کتاب کاش وقتی بیست ساله بودم میدانستم (What I Wish I Knew When I Was 20) یکی از موثرترین کتابهای کارآفرینی و کسبوکار است که شما را با یک چالش واقعی روبهرو میکند. این کتاب نسخه بهروزشده و ویرایششده نسخه اصلی است.
تینا سیلیگ در یکی از کلاسهای خود در داشنگاه استنفورد، چالشی جالب را برگزار کرد و نتایج مهمی بهدست آورد. او به تیمهای مختلف پنج دلار پول داد و مدت زمانی مشخص داد تا طی آن، از این سرمایه اولیه پولسازی کنند. نتیجه جالب است! افرادی که توانستند پول بیشتری بهدست آورند، تمرکز خود را از روی این پنج دلار برداشتند و به نظرشان این مبلغ، آنها را از صورت مسئله اصلی دور میکرد. بنابراین آنها تلاش کردند خودشان به دل داستان بروند و مشکلات را شناسایی و برای آنها راهحل پیدا کنند. آنها صورت مسئله را بهصورت دقیقتری بررسی و با استفاده از خلاقیت و مهارتهایشان، برای موفقیت تلاش کردند.
دانستن این نکته اهمیت دارد که موفقیت یک راه مشخص و سرراست نیست و گاهی میتوان به صورتمسئله، با نگاهی تازه نگریست. شما میتوانید به خودتان نهیب بزنید و خودتان را از دایره امنی که ساختهاید خارج کنید، ریسکها را بپذیرید و از راههای جدید برای موفق شدن استفاده کنید. اگر شما بتوانید خودتان را از منطقه آسایش خارج کنید، آنوقت میتوانید بینش جدیدی بهدست آورید و به جایگاههای مهمی برسید. وارد شدن به یک رشته جدید، تغییر شغل، ترک محیط امن زندگی و تصمیماتی از این دست، ممکن است دلهرهآور باشند؛ اما به شما جسارت میبخشند و باعث میشوند با قدرت بیشتری تصمیم بگیرید و عمل کنید.
دکتر تینا سیلیگ متولد سال ۱۹۵۸ در فیلادلفیا است. او مدرک دکترای عصبشناسی خود را از دانشکده پزشکی استنفورد دریافت کرده است و دورههای فراوانی را در زمینه کارآفرینی و نوآوری برگزار میکند. کاش وقتی بیست ساله بودم میدانستم معروفترین کتاب این نویسنده است که در سال ۲۰۰۹ منتشر شد و در لیست پرفروشترین کتابها قرار گرفت. سیلیگ علاوهبر فعالیتهای فوق، کارگاههای آموزشی مفیدی برای مدیران اجرایی در رشتههای مختلف برگزار میکند. بسیاری او را یکی از بهترین افراد در حوزه کارآفرینی و خلاقیت میدانند. کتابهای قوانین خلاقیت و نبوغ از کتابهای این نویسندهاند.
اگر به مباحث کارآفرینی و خلاقیت علاقه دارید و به فکر توسعه فردی هستید، از مطالعه این کتاب لذت خواهید برد. همچنین اگر به فکر اثرگذاری در عرصه موردعلاقهتان هستید و میخواهید وارد عرصه کسبوکار شوید، مطالعه این کتاب را در اولویت قرار دهید.
اگر دوست دارید تجربه جدیدی بهدست آورید، جایگاه خودتان را در جهان پیدا کنید و از فرصتهای زندگیتان به نفع موفقیت استفاده کنید، این کتاب میتواند کمککننده باشد. با مطالعه این کتاب یاد میگیرید چگونه از فرصتهای زندگی بهترین استفاده را بکنید و به فکر اثربخشی از راه خودتان باشید. چرا که موفق شدن یک نسخه از قبل تعیینشده ندارد. با مطالعه این اثر، ذهن شما بازتر میشود و میتوانید از مرزهایی که برای خودتان ساختهاید خارج شوید و با نگاهی جدید به پیرامون خود بنگرید. این کتاب خلاقیت شما را شکوفا میکند و شما را در مسیر توسعه قرار میدهد.
چرا بیشتر ما مشکلات را به شکل فرصتهایی در زندگی روزمرهی خود نمیبینیم؟ دراصل ما یاد نگرفتهایم که مشکلات را با آغوش باز بپذیریم؛ یاد گرفتهایم که باید از مشکلات بپرهیزیم یا به نحوی ناله و شکایت کنیم. چند وقت پیش وقتی در حال سخنرانی در همایشی برای مدیران اجرایی کسب وکار بودم، نماهنگهایی را از مسابقات نوآوری بهعنوان بخشی از سخنرانیام ارائه کردم. عصرهمان روز مدیرعامل شرکتی بزرگ پیش من آمد و اظهارتأسف کرد که کاش میتوانست به مدرسه برگردد تا در آنجا مسائل استدلالی و خلاقانه به او بدهند و به چالش کشیده شود تا خلاق باشد. گیج و گنگ نگاهش کردم. کاملا مطمئنم که هر روز با چالشهایی از زندگی واقعی روبهرو میشود که میتواند از تفکر خلاق سود ببرد. متأسفائه متوجه نبود که این مفاهیم بیتردید به زندگی و کسبوکار او مربوطند. او تکالیف من را مانند چیزی میدید که تنها میتواند دریک محیط محدود دانشگاهی اتفاق بیفتد؛ البته که اینطور نیست و نباید هم باشد. هرروز میتوانیم و باید خودمان را به چالش بکشیم. یعنی میتوانیم انتخاب کنیم که دنیا را از دریچههای متفاوتی ببینیم. هرچه مسائل بیشتری را حل کنیم، اعتمادبهنفس بیشتری پیدا میکنیم و ورزیدهتررمیشویم و بهتر میتوانیم آنها را به چشم فرصت ببینیم.