کتاب دروغ هایی که به خودمان میگوییم اثر جان فردریکسون و کتابی در حوزهی خودیاری است که در سال ۲۰۱۷ منتشر شد. در این کتاب، نویسنده به بررسی رویههای نادرستی که ما به خودمان نسبت میدهیم و در نتیجه، به خودمان دروغ میگوییم، میپردازد. این کتاب بهعنوان یکی از بهترین کتابهای حوزهی خودشناسی و خودیاری اخیر شناخته شده است. این کتاب بهعنوان یک راهنمای عملی برای بهبود کیفیت زندگی و ارتقای سطح آگاهی و خودشناسی خوانندگان بسیار مفید است.
دروغهایی که به خود میگوییم با ترجمه حمید شمسیپور توسط انتشارات ارجمند منتشر و برای خرید و دانلود در طاقچه ارائه شده است. میتوانید نسخه الکترونیکی این کتاب را خریداری و دانلود کنید. نسخه الکترونیکی این اثر با فرمت epub در طاقچه منتشر شده که در مقایسه با فرمت pdf قابلیتهای بیشتری برای مطالعه ارائه میدهد.
جان فردریکسون در کتاب دروغهایی که به خودمان میگوییم با بیان دهها داستان و مثال مختلف به بیان رویههای غلط رفتاری و روانی که ما ممکن است در زندگی روزمره داشته باشیم و بررسی دلایل و عوامل آنها پرداخته است. جان فردریکسون در این کتاب نشان میدهد که چگونه علت ظاهری مشکلات ما تقریباً هرگز علت واقعی آنها نیست. علاوه بر این، او نشان میدهد که ما واقعا از چه چیزی میترسیم و چگونه باید با ترسهایمان روبهرو شویم.
این کتاب علاوه بر بخش مقدمه و سخن پایانی شامل شش فصل است. جان فردریکسون در هر فصل از این کتاب مرحلهای از مسیر یافتن ریشهی ترسها و مشکلات و روبهرو شدن با آنها را بیان میکند. این شش فصل عبارتند از: «ایرادی وجود دارد»، «چگونه از حقیقت زندگیمان دوری میکنیم؟»، «خودداری از پذیرش»، «بمیرید پیش از آنکه بمیرید»، «دروازهی حقیقت بودن» و «پذیرفتن».
جان فردریکسون در کتاب دروغهایی که به خود میگوییم با شرح عقیدهاش در رابطه با رنج انسانها به بیان این نکته پرداخته است که میتوان با طی کردن مسیری به این رنجها پایان داد و این مسیر چیزی نیست جز روبهرو شدن با حقیقت و پذیرفتن آن. به عقیدهی فردریکسون ما به خاطر دروغهایی که پذیرفتهایم و دروغهایی که برای دوری از درد به خود میگوییم بیمار میشویم و از راه روبهرو شدن با حقایق زندگی درونی و بیرونیمان بهبود خواهیم یافت. با همین دلیل فردریکسون در کتاب دروغهایی که به خودمان میگوییم به وارسی دروغهایی که بیمارمان میکنند میپردازد تا «بتوانیم حقیقتی را با آغوش باز بپذیریم که ما را بهبود میبخشد.»
در فصل اول این کتاب، فردریکسون به مخاطب کمک میکند تا روندی را که درمانگر برای کمک به ما برای دیدن علائم ناخوشیاش طی میکند، دریابد. فردریکسون در فصل دوم کتاب به بررسی رنج و دلیل اینکه چرا دروغ میگوییم میپردازد. فصل سوم کتاب روشهایی که هر فرد خود را فریب میدهد و حقیقت را برای خود تحریف میکند بیان میکند. پس از آشنایی با شیوههای فریب خود، در فصل چهارم مخاطب با مرحلهی مرگ انکار و برداشتن نقاب فریبکاریاش روبهرو میشود. در فصل پنجم، پس از رها کردن دروغهایی که به خود میگوییم، برای دیدن حقیقت شنوا و بینا میشویم و در فصل پایانی، و برای شفا یافتن، به پذیرش حقیقت دعوت میشویم.
خواندن این کتاب را به کسانی که به مطالعه در حوزهی خودیاری علاقه دارند پیشنهاد میکنیم. علاوه بر این اگر در پی یافتن ریشههای حقیقی مشکلات روزمرهی خود هستید، خواندن این کتاب میتواند به شما برای یافتن دلیل اصلی مشکلات کمک کند.
کتاب دروغهایی که به خود میگوییم از جان فردریکسون کتاب بسیار مفیدی در حوزهی خودیاری است که با مثالهای فراوان به بررسی ریشهی ترسها و مشکلاتمان پرداخته است. جان فردریکسون با بیانی ساده و نگاهی عمیق به مسائلی چون مرگ، زندگی و رنج به نگارش این کتاب پرداخته است که این زاویهی دید خود از نقاط قوت کتاب به حساب میآید.
جان فردریکسون، درمانگر حوزهی رواندرمانی پویا کوتاهمدت فشرده است. انتظار والدین جان از او قدم گذاشتن در حوزه موسیقی و تبدیل شدن به موسیقیدانی نامی بود، ولی جان پس از آشنایی با رواندرمانگری از مسیری که والدیناش برای او در نظر داشتند خارج شد و به تحصیل در حوزهی روان مشغول گشت. از جمله اساتیدی که جان فردریکسون نزد آنها رواندرمانگری را آموخته است میتوان به دکتر حبیب دوانلو اشاره کرد.
فردریکسون با بیش از ۲۵ سال سابقه درمانگری در حال حاضر به مدیریت برنامه آموزش رواندرمانی پویا کوتاهمدت فشرده در دانشکده روانپزشکی دانشگاه واشنگتن مشغول است. فردریکسون علاوه بر کتاب دروغهایی که به خود میگوییم دو کتاب و سی مقاله دیگر در حوزهی تخصصی خود منتشر کرده است. کتابهای او به فارسی، نروژی، دانمارکی و لهستانی ترجمه شدهاند و به زبانهای آلمانی، اسپانیایی و چینی منتشر میشوند.
این کتاب توسط مترجمین متعددی از جمله علیرضا منشی ازغندی، حمید شمسیپور و الهه کیهانفر به فارسی برگردان شده است. در این بین ترجمهی دکتر علیرضا (امیر) منشی ازغندی را میتوان بهعنوان روانترین ترجمهی این اثر در نظر گرفت.
به عقیدهی جان فردریکسون ما برای دوری از احساساتی که هنگام روبهرو شدن با حقیقت با آن مواجه خواهیم شد، دروغ میگوییم و به جای روبرو شدن با واقعیت در انتظار به حقیقت پیوستن خیالمان میمانیم.
کتاب دروغهایی که به خودمان می گوییم با بیانی شیوا و مثالها و داستانهایی از زندگی روزمره و بهرهگیری از مشاهدات و تجربیات نویسنده دروغهایی را که برای دوری از درد به خود میگوییم، بررسی کرده است. مطالب کتاب به طور کامل فصلبندی و دستهبندی شدهاند و دنبال کردن مراحل بررسی دروغها و یافتن حقیفت ساده است. با این وجود و با اینکه کتاب در دستهی کتابهای خودیاری قرار میگیرد اولین توصیهی نویسنده کمک گرفتن از درمانگر متخصص است و این به این معناست که در کتاب دروغهایی که به خودمان میگوییم با راهحل یکتایی برای پذیرفتن حقیقت روبهرو نیستیم و کتاب فقط در نقش رمزگشا ظاهر خواهد شد.
در طی پنج سال پس از انتشار کتاب دروغهایی که به خودمان میگوییم متخصصین نامی زیادی به بیان نظرات خود دربارهی این کتاب و بررسی آن پرداختهاند. از جمله این افراد میتوان به سوزان ورشو، توماس ام براد، پاتریشیا کوفلین و کلر نانا اشاره کرد. سوزان ورشو معتقد است که «کتاب دروغهایی که به خودمان میگوییم توهمات ما را منفجر میکند تا بتوانیم با خود و دیگران رابطه واقعی برقرار کنیم.».
از نظر توماس ام براد، پروفسور روانپزشکی در دانشگاه کالیفرنیای آمریکا، «فردریکسون با وضوح، سبک نوشتاری درخشان و مثالهای واقعی فراوان، به ما نشان میدهد که چگونه ارتباط با حقیقت، دیوارها و موانعی را که ما را از برقراری ارتباط محبتآمیز با دیگران بازمیدارد، میشکند.».
دکتر پاتریشا کوفلین در رابطه با این کتاب میگوید: «این کتاب یک مکاشفه است. هدیهای برای همه کسانی که با آن روبهرو میشوند. من خندیدم و گریه کردم و در پایان سرشار از قدردانی عمیق از زندگی و همچنین از جان فردریکسون بودم. من نمیتوانم این کتاب را به اندازه کافی توصیه کنم!» و از نظر کلر نانا این کتاب «یک جواهر متحولکننده برای هر کسی است که به دنبال زندگی معتبرتر، غنیتر و بهتر است.»
«عاشق شدن ماجرای بسیار شگفتانگیزی است، ولی پس از چند سال اتفاق عجیبی روی میدهد. همسران ما متفاوت و ناامیدکننده به نظر میآیند. چرا؟
خود من عاشق یک خیال شدم و در گذر زمان به جای آن با همسرم روبهرو شدم. چه بحرانی! از اینکه همسرم همانی نبود که آرزو داشتم، ناامید بودم. بر این باور بودم که او باید همانطوری باشد که فکر میکردم باید باشد. کسی از من نپرسید، «جان، چه کسی تو را در جایگاه خدایی قرار داد؟» در نتیجه، رنج من (و رنج او) کشدار شد.
سپس فهمیدم که اگر نتوانم او را همانطور که هست دوست داشته باشم، باید رهایش کنم تا کسی دیگر بتواند این کار را بکند. وظیفهٔ او نبود که ایدهآل من باشد. من باید طبق ایدهآلم زندگی کنم اگر فکر میکنم آنقدر مهم است. فکر کردم، «این هم نمیشه.»
من به دادگاه طلاق درونی رفتم و آرزویم را طلاق دادم. این فرایند دردناک سالها طول کشید، ولی هنگامی که تصوّراتم را طلاق دادم، توانستم به جای آنها با همسرم ازدواج کنم. من بسیار بیشتر عاشق آرزویم بودم تا همسرم. ارزش را در آرزویم میدیدم، ولی این مرا از دیدن زیبایی درونی در زیر «ایرادها» یش ناتوان میکرد، ایرادهایی که به معنی انحراف از خواستههای ما هستند.
تیتر مجلهها به ما میگوید، «چطور همسری بینقص باشیم،» «۳۴ حرکت برای تحریک جنسی همسرتان» و «چگونه به زندگی زناشوییمان جان دوباره ببخشیم.» ولی هیچ مقالهای نمیگوید که اگر تلاش کنید یکدیگر را دستکاری کنید تا به همسری ایدهآل تبدیل کنید، روابطتان میمیرد. هیچ متنی نمیگوید که اگر تصوراتتان را به جای همسرتان دوست داشته باشید، زندگی زناشوییتان از بین میرود.
هنگامی که به داستانمان دربارهٔ آنکسی که همسرمان باید باشد عشق میورزیم، تلاش میکنیم به آنها متن نمایش بدهیم. «چرا همیشه دیر میکنی؟» «تو نباید اینقدر تلویزیون ببینی.» «چرا اینو به جای اون نمیپوشی؟» «به اندازهٔ کافی خوردی!» این دستورکارها، که بهوفور و با مهربانی ارائه میشود، به همراه بینش عمیق دربارهٔ اینکه چرا آنها نمیتوانند از آن دستورات پیروی کنند، اغلب شکل جنگودعوا به خود میگیرد. همسران ما میفهمند که ما تصویر ذهنیمان را میخواهیم نه آنها را، و به دلایل اسرارآمیز عصبانی میشوند.»