«استنلی پاتز» روزگار خوشی دارد تا اینکه کارخانه کشتیسازی تعطیل میشود. عمویش میزند توی کار تولید کنسرو ماهی! و آنوقت بومب!!! همه آنقدر غرق کار میشوند که زندگی در خانه پلاک 69 خیابان فیشکوئی نابود میشود! شبی استنلی خانه را ترک میکند. میرود و توی سیرک کار میکند. بعد با داستایفسکی و نیتاشا به سفر میرود. همانطور که استنلی سفر میکند و از زندگی قبلیاش دور و دورتر میشود، بیا ما برویم بالا و بالاتر تا کنار ماه و ستارهها. از آنجا لحظهای را تماشا کنیم که او با «پانچو پیرلی» افسانهای ملاقات میکند. پانچو، همان مردی که با پیراناها، یعنی خطرناکترین ماهیهای دنیا، شنا میکند. پانجو از استنلی میخواهد با پیراناها شنا کند. آیا استنلی توی آکواریم پیراناها شیرجه میزند؟ آیا آنقدر شجاع هست که بپرد توی آب و برود دنبال سرنوشتش؟