پشتیبانی : info@ariabookmarket.com
پیگیری سفارش : 02833333287
  • "" را در نام کتاب جستجو کن
  • "" را در ناشر جستجو کن
  • "" را در مولف جستجو کن
  • "" را در مترجم جستجو کن

سرویس ارسال اکسپرس

قصه های امیرعلی 2 (شمیز،رقعی،نقش و نگار)

قصه های امیرعلی 2 (شمیز،رقعی،نقش و نگار)

شابک :
9789647002653
ناشر :
قطع :
رقعی
نوع جلد :
شمیز
تعداد كل صفحات :
160
1,200,000 ریال

 

قصه های امیرعلی 2

کتاب قصه های امیرعلی 2 اثر امیرعلی نبویان توسط انتشارات نقش و نگار در 158 صفحه به چاپ رسیده است.

بعد از استقبال خوب از مجموعه داستان های طنز امیرعلی نبویان، جلد دوم «قصه های امیرعلی» نیز از سوی انتشارات نقش و نگار روانه بازار نشر شد. راوی تمام قسمت ها پسری است به اسم «امیرعلی» که به تازگی در رشته مهندسی برق قبول شده. یک دوست گیج و خنگ به اسم مهران دارد که دقیقا مثل امیرعلی٬ مهندسی برق قبول شده (و دقیقا در همان دانشگاه) و به تازگی گواهینامه هم گرفته و رانندگی می کند. از نظر امیرعلی همزمانی این دو مصیبت٬ سیستم و نحوه عملکرد سازمان سنجش و راهنمایی و رانندگی را به شدت زیر سوال برده است! امیرعلی داستان ما با پدر و مادرش زندگی می کند. خواهرش مریم و شوهر خواهرش فرهاد هم در داستان هستند...

در بخشهایی از این کتاب می خوانیم:

«وقتی نوروز نزدیک می شود٬ غیر از رایحه شکوفه های بهاری و نیز عطر وایتکس و سایر مواد شوینده که در خانه تکانی کاربرد دارند٬ بوی عیدی هم به مشام می رسد که بی شک یکی از محبوب ترین رسوم نوروز است. هر چند که اخیراً٬ شکلی نمادین به خود گرفته و سر و تهش با یک هزار تومانی امضا شده٬ هم می آید!

هرگز درنیافتم معلمان محترم که مدعی اند سال ها پشت همین میز و نیمکت ها درس خوانده اند و شیطنت کرده اند و این رو به سرّ درون تمام شاگرد ها آگاه اند و کافی است دانش آموزان دهان باز کنند که آن ها تا "فیها خالدون شان" را بشناسند و بفهمند چند مرده حلاج اند٬ پس دیگر لزوم امتحان گرفتن چیست؟ بدین ترتیب یا آن ادعا ها کذب است یا این آزمون ها مردم آزاری. که اگر چنین باشد لطفا آموزگاران عزیز از به تعویق افتادن گاه و بی گاه حقوق شان دلخور نباشند که آه مظلوم دامنگیرشان شده...

تنها نکته قابل ذکر در طول مسیر٬ صدای بلند ضبط ماشین بود و تصنیفی که مربوط می شد به خاطرات مسافرت دسته جمعی خواننده اثر و دوستان شان٬ در بهار سال گذشته که گویا یک بانوی با محبتی هم همسفرشان شده بود و همراهشان می آمد و این که آن هنرمند وارسته تردید داشتند سر صحبت را باز کنند یا نه. البته سرانجام "راز دلشان را به او گفتند و یک چیزی هم جواب شنفتند" که بنده لا به لای سوز و کوران خیلی متوجه اش نشدم٬ اما انگار آن خانم٬ ضمن رد پیشنهاد آقای خواننده نادانی ایشان را مورد نکوهش قرار داد.

و اما هر جا که سخن از خرابکاری است نام مهران می درخشد! احتمالاً هیچ یک از مکاتب روانشناسی کودک٬ تنبیه بدنی را برای اصلاح و تربیت بچه ها جایز نمی دانند اما هر قاعده ای استثنایی هم دارد. مثل قواعد جدول تناوبی! که گویا مرحوم مندلیف بعضی روزها آن طور که باید و شاید دل به کار نداده است و برخی نواحی جدول را با بی حوصلگی ماست مالی کرده. و الا عناصری که این همه با هم اختلاف نظر دارند و نصفی شان استثنا محسوب می شوند٬ چرا باید عضو یک گروه باشند؟!

*

در یک شب سرد زمستانی و در حالی که دلتنگ بلاهت ها و خرابکاری های استاد شده بودم به خانه شان رفتم تا هم دیداری تازه کنم و هم فکر تماشای فیلم از سرم بپرد اما به محض ملاقات با آن فرزانه وارسته ایشان در راستای همان قمبوس های کلی ای که در می کردند و از دهان مبارکش پرید رفیقی دارد که خودش و پدرش با اهالی سینما آشناست و استاد میتواند با یک تلفن برای هردویمان بلیط جشنواره فراهم کند. بدیهی ست آتش دوباره ای که مهران به جانم انداخته بود دامنش را بگیرد و تا تهیه بلیط و تماشای فیلم فرو ننشیند و راستش دود غلیظ آن هم چنان چشمم را کور کرده بود که نفهمیدم شاید این حرف هم از مجموعه پر شمار و بی نظیر چرندیات عمومی و روزمره استاد باشد...»