سوریه، ساعت پنج یک صبح سرد زمستانی، در راستای سکوی الپو قطار ایستاده بود. مامورین راهآهن با افتخار تمام نام اکسپرس توروس را بر روی آن نهاده بودند. این ترن از یک واگن آشپزخانه، یک واگن رستوران، یک واگن خواب و دو واگن مسافربر تشکیل شده بود. در کنار پلکانی که به واگن خواب منتهی میشد یک ستوان جوان فرانسوی با اونیفورم زیبایی ایستاده و مشغول گفتگو با مرد کوتاه قد بود. مرد غریبه تا بیخ گوشها خود را پوشانده و غیر از نوک بینی و دو سر سبیل تاب خوردهاش که به طرف بالا رفته بود، چیز دیگری دیده نمیشد.