سال هاست که مرده ام (شمیز،رقعی،دارینوش)

کد شناسه :58681
سال هاست که مرده ام (شمیز،رقعی،دارینوش)

 

در بخشی از کتاب سال هاست که مرده ام می‌خوانیم…

به ساعت نگاه میکنم:
حدود سه نصف شب است
چشم می بندم تا مباد که چشمانت را از یاد برده باشم
و طبق عادت کنار پنجره می روم
سوسوی چند چراغ مهربان
و سایه های کشدار شبگردان خمیده
و خاکستری گسترده بر حاشیه ها
و صدای هیجان انگیز چند سگ
و بانگ آسمانی چند خروس
از شوق به هوا می پرم چون کودکیم
و خوشحال که هنوز معمای سبزی رودخانه از دور برایم حل نشده است
آری از شوق به هوا می پرم
و خوب می دانم که
سالهاست که مُرده ام..

 

بررسی و نظر خود را بنویسید

1 2 3 4 5

 *

 *

0 نظر