«خلیل جبران از جریانات فکری مغرب زمین در دوره جوانی خود برکنار نبوده است؛ پیامبر او درباره همه مسائل حاد جامعه (مانند کار، دادوستد، قانون، آزادی، شادی و اندوه، خوبی و بدی، دیانت...) سخن میگوید. همه این سخنان بر این پایه استوارند که سرشت انسان ذاتا خوب است، و دشواریهای زندگی او از اینجا ناشی میشوند که او هنوز تعارضهای اساسی زندگی را به جا نیاورده و ماهیت کار و نظام زندگی را چنان که باید دیگرگون نکرده است.»